zz
به نام خداوند باران
با یک دنیا انرژی دوباره سلام. این بار هم این افتخار را به من دادند تا ببرمتون به قله ورجین. قله ورجین ازروستای کلوگان درشمال شرق تهران قرار دارد. راه اصلی آن ازشرق تهران پس ازگردنه قوچک در منطقه لواسان است که از دو طریق می توان وارد منطقه شد. یکی از داخل شهرلواسان و یکی از مجاور فشم.


قرارمان ساعت 5:30 میدان بازار دوم نازی آباد… همه حاضرند البته با 30 دقیقه تاخیر! حرکت می کنیم… صبح زود… خیابان های خلوت… و هوای خنک… ساعت 7:10 دقیقه است رسیدیم. آقای قربانی به هیچ عنوان اجازه هدر دادن وقت را به ما نمی دهند. پس سریعا به سمت بالا حرکت می کنیم.تا جای مناسبی برای صبحانه خوردن پیدا کنیم. در همین ابتدای راه روستای عمامه در سمت چپ ما و روستای ورجین در پیش روی ماست.


ساعت 7:45 بساط صبحانه را پهن کردیم. 40 دقیقه صبحانه خوردن و یک عکس تکی و بعد دوباره حرکت… همه به صف با چهره های خندان و نشاط دوچندان شیب را بالا می روند. در راه صدای آوازبچه ها همراه موسیقی متن نسیم، راه را برما آسانتر می کند. ساعت8:50 از این بالا میتوان قله هایی را دید که پشت آن پناهگاه دارآباد قرار دارد. کوه ها،ازدوردست مانند تپه های شنی هستند که گویی هر آن فرو می ریزند… عجب طبیعت زیایست. هوا آفتابی است زیر نور این آفتاب یکی دو عکس تکی دیگر و دوباره حرکت… هرازگاهی توقف کوتاهی می کنیم تا بچه ها کمی استراحت کنند.

حدود یک ساعت است که درحال بالا آمدن هستیم. در راه 4 نفراز بچه ها ما را ترک می کنند و به سمت پایین برمی گردند. و ما ده نفره به کوهنوردی ادامه می دهیم. آنقدر اینجا طبیعت زیباست که بیشتر اوقات سکوت حکم فرما می شود و صدایی جز هوهوی باد و کوبیده شدن سنگریزه ها به گوش نمیرسد… از این بالا انگارکه خانه ها قوطی های کبریت کوچکی هستند که سقف آن را با کاغذ های رنگی تزیین کرده اند.

سبز و زرد و آبی و قرمز… و گویی مشتی رنگ به کوه ها پاشیده اند. اینجا همه چیز زیباست فقط جای شما خالی است…قله خیلی به ما نزدیک شده است. با انرژی هرچه تمام تر به سمت آن می رویم. ساعت 12:30 و بالاخره بعد از راهی اندک دشوارو شیب تند رسیدیم…اینجا قله ورجین است از روستای کلوگان در ارتفاع 2980 متری… در مجاورت ما کوه های (پیرزن کلوب،مهرچال …) مشاهده می شود. همگی خسته نباشید… از اینجا روستای عمامه با خانه های کوچک رنگی اش کاملا قابل رویت است

دستی به قله می دهیم و دیداری تازه می کینم و عکسی یادگاری با آن می اندازیم تا در خاطرش بمانیم… ساعت 12:45. نفسی تازه می کنیم و به سمت پایین باز می گردیم. مسیر بازگشت دشوارتر ازصعود است. حرکت از روی شن اسکی ها و صدای فروریختن آنها و بالاخره پایان راه… ساعت 15:15 دیگر نای تکان خوردن نداریم در چند قدمی ما چشمه ای است که از آن جرعه ای آب می نوشیم و خستگی راه را از تن به در می کنیم… وقت ناهاراست… شما هم بفرمایید…ساعت 16 بساط نهار را جمع می کینم


همه حاضرند؟ حرکت…انگار همین چند دقیقه پیش بود که از میدان راه افتادیم… حالا ساعت 19 میدان بازار دوم نازی آباد در همان محل ملاقات، همگی می گوییم خداقوت تا صعودهای دیگر… جای همه دوستان که در این سفرهمراهمان نبودند خالی…




:: موضوعات مرتبط:
تابستان 90،
،